http://madaramzahra.ParsiBlog.com دلیه دیگه....هرچی تو دلمه میزارم
| ||
وقتی که عقربه های ساعت از دوازده می گذرد ، وقتی زمین آرام می شود ، وقتی که با ستاره ها و خلوت شب تنها می شوی،وقتی روزگار آنقدر با تو غربه می شود که مدام احساس دلتنگی می کنی، آن وقت احساس می کنی نسیم خنک شب برایت پیامی آورده. پیامی که عطر دل انگیز وجود دوست را به همراه دارد. پیامی که پر است از عطر یاس و نرگس . پر است از قطره های ناب گلاب و پر است از لحظه های شیرین پرواز . شب است و سکوتی دل انگیز و پر از راز همه جا را فرا گرفته است...و این سکوت با نام و یاد تو، پرمعنا می شود.
سکوت شب به من می آموزد که چگونه با مولایم در خلوت خویش، حرف بزنم.راستی چه گفتم؟از چه حرف زدم؟مگر می شود! من با مولا ...من با مولایم حرف بزنم؟... نمی دانم چگونه از این خلوت بنویسم . تا می نویسم « من با امام زمان … » اشک ها سرازیر می شوند . آقا جان ! کاش می شد دست های شما را که برای دوستی دراز شده، بگیرم و ببوسم ! کاش می توانستم سرم را در آغوش شما که مهربانتر و گرمتر از آغوش مادر است بگذارم و زار زار گریه کنم ! برای خودم !
، برای تمامی لحظه هایی که دلتان را با کارهایم آزردم ، برای تمام شب هایی که برایتان دعا نکردم ؛ برای تمام صبح هایی که به شما سلام نکردم ؛ برای تمام خوبیهایی که از شما رسید و من به خودم نسبت دادم ؛ برای تمام بدی هایی که به واسطه شما از من دور شد و نفهمیدم ؛ برای تمام نعمت هایی که به من دادید و قدر آن را نشناختم...برای تمام … . یا صاحب الزمان ! مرا ببخش . دستم را بگیر !که اگر دست لطف و مهر شما،لحظه ای از دستانم جدا شوند، می افتم ، می شکنم ، … . مولای من ! دوستتان دارم . آن قدر که … اصلا خودتان که بهتر می دانید. اما بگذارید باز هم بگویم . بگذارید هزار بار بگویم : دوستتان دارم ، دوستتان دارم … . [ شنبه 91/4/10 ] [ 11:3 صبح ] [ حسین عزیزی ]
[ نظرات () ]
هر شخص مضطری در هر مکانی که باشد به حضرت بقیه الله متوسل شود، خود حضرت تشریف میآورند. دیدار آیت الله حق شناس و امام زمان(عج) یکی از شاگردان و دوستان نزدیک فقیه عارف حضرت آیت الله حاج میرزا عبدالکریم حق شناس در گفتوگوی تلفنی خبرنگار لبیک با ایشان، خاطرهای ناگفته و درسآموز را از آن عالم ربانی بیان کرد که در ذیل از نظرتان میگذرد: آقای ر- ل گفت: مرحوم حاج آقا (آیت الله حقشناس) هنگامی که میخواستند به مکه مشرف شوند در فرودگاه مهرآباد از پرواز جا ماندند و مجبور شدند برای پرواز بعدی، به صورت تنها اعزام شوند. ایشان پس از پیاده شدن از هواپیما در عربستان (مکه) به دلیل اینکه کسی ایشان را نمیشناخت و کاروان خود را نیز گم کرده بود و ایشان نیز نمیدانست که محل اسکان کاروان و همراهان کجاست سوار بر تاکسی میشوند و راننده تاکسی نیز ایشان را در کنار یک کاروانی پیاده میکند و در طی این مسیر برخورد احترام آمیزی نیز با ایشان صورت نمیگیرد. حتی آن کاروان جایی مثل انباری که پیاز، سیب زمینی و.. در آن مکان بود را در اختیار آیت الله حقشناس قرار میدهد و میگویند شما زائر ما نیستی. آیت الله حقشناس که به دلیل کهولت سن و وضعیت جسمانی از یک طرف و برخورد نامناسب افراد با ایشان "مضطر " شده بودند، در همان مکان (انباری هتل) به وجود مقدس صاحب الزمان (عج) توسل پیدا میکنند. آیت الله حقشناس میگوید: تا به حضرت حجت(عج) توسل پیدا کردم، آقا(عج) تشریف آوردند، بلند شدم، تمام قد ایستادم، ایشان به من لبخندی زدند و 15 دقیقه آقا امام زمان را نگه داشتم و خدمتشان گزارش دادم که من از پرواز جاماندم، راه را گم کردم و...با من بدرفتاری کردند به من این چیزها را گفتند و میگویند تو از ما نیستی ....، حضرت(عج) در طول این مدت که به ایشان گزارش میدادم و درد و دل میگفتم تمام عرایض بنده را میشنیدند، پس از پایان عرایضم، حضرت حجت تشریف بردند، با رفتن امام زمان، ناگهان درب انباری باز شد و سرکنسول ایران در جده وارد شد و گفت که شما کجا بودید و ما دنبال شما بسیار گشتیم و... سپس آقای ر- ل پس از بیان این خاطره به نقل از آیت الله حقشناس ادامه داد: این در حالی بود که هیچ کس نمیدانست آیت الله حقشناس کجا هستند سپس با عزت و احترام فراوان با ایشان برخورد میشود و همه امکانات مهیا میشود. آیت الله حقشناس پس از بیان این خاطره میفرمودند: هر شخص مضطری در هر مکانی که باشد به حضرت بقیه الله متوسل شود، خود حضرت تشریف میآورند. [ پنج شنبه 91/4/1 ] [ 7:28 عصر ] [ حسین عزیزی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |